انان كه با افكاري پاك و فطرتي زيبا در قلب ديگران جاي دارند را هرگز هراسي از فراموشي نيست چرا كه جاودانند

 

 * * * * * *جملات کوروش کبیر * * * * * *

 

فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد

 

* * * * * *جملات کوروش کبیر * * * * * *

 

باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست

 

* * * * * *جملات کوروش کبیر * * * * * *

 


برچسب‌ها:

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:کوروش , جملات کوروش, عکس پاسارگاد, سخنان کوروش , | 20:14 | نویسنده : ساغر |

شبی غمگین تر از شبهای فرهاد
به یاد لحظه های رفته بر باد
به یاد سروهای سبز و عاشق
نشستم گریه کردم تا شقایق
صدایم یک نیستان بی قراری
غروب و حسرت و چشم انتظاری
به یادت ای عزیز نازنینم !
شبی تنها و خاکستر نشینم
از آن آتش که شب را شعله ور کرد
چه بر جا مانده جز خاکستر سرد
شکفته یاد گل در گریه هایم
پر از حرفم اگر چه بی صدایم
به سوگت ای چراغ خانه ی دل
چو کولی ای روم ، منزل به منزل
که تا شاید ز تو یابم نشانه
ز تو ای شاعر هر چه ترانه
تو را می پرسم از اندوه مهتاب
که می گرید به روی بستر آب
تمام چشم را من جستجویم
مگر یابم تو را در روبرویم


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:غمگین , عاشقانه غمگین , عکس عاشقانه غمگین, | 20:9 | نویسنده : ساغر |

87043041571337504965 اگه تو هم دلت گرفته بیا(از دستش ندید!)+عکس

پدر : خوب هر چی ملا یادت داده رو ول کن فقط یک گناه وجود داره اونم

دزدیه و السلام .هر گناه دیگه ای هم نوعی دزدیه . اگر مردی رو بکشی

یک زندگی رو می دزدی حق زنش رو از داشتن شوهر می دزدی .وقتی

دروغ می گویی حق کسی رو از دانستن حقیقت می دزدی وقتی تقلب

می کنی حق رو از انصاف می دزدی. می فهمی...؟

                                           


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, | 20:2 | نویسنده : ساغر |

اتل متل جدایی
عروسکم کجایی
گاو حسن پریشون
یه دل داره پر از خون
عشقم رفته ب کرمون
خونم شده قبرستون
یه عشق دیگه بردار
یه دنیا قصه بردار
اسمشو بزار بچگی
تا آخره زندگی
هاچین واچین تموم شد
عمر منم حروم شد


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, | 15:1 | نویسنده : ساغر |

ﺯﻥ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﮐﺎﺭﺩ ﻭ ﮐﯿﻨﻪ ﺩﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...

ﺩﯾﻪ ﺍﺵ ﻧﺼﻒ ﺩﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﻭ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺯﻧﺎﯾﺶ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ...

ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﻫﻤﺴﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮ ...

ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﺶ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻨﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﯼ ﻭﻟﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺳﻨﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﺪ ...

ﺩﺭ ﻣﺒﺤﺴﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﮑﺎﺭﺕ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺮﺩ ...

ﺯﻥ ﮐﺘﮏ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ...

ﺯﻥ ﻣﯽ ﺯﺍﯾﺪ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﻧﺎﻡ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...

ﺯﻥ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﺸﺪ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ...

ﺯﻥ ﺑﯽ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺍﺏ ﺣﻮﺭﯾﺎﻥ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ...

ﺍﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭ ...

ﻭ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺍﻭ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ،ﭘﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ...

ﻭ ﻗﺮﻥ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ،ﻋﺸﻖ ﻣﯿﮑﺎﺭﺩ ﻭ ﮐﯿﻨﻪ ﺩﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!...

(ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ...)


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, | 14:21 | نویسنده : ساغر |

 هنگامی که می خواهم اینها را به تو بگویم و یا بنویسم..


واژه ها حتی نمی توانند ذره ای از ژرفای احساساتم را بیان کنند..


گرچه نمی توانم جوهر این احساسات شگفت انگیز را بیان کنم..


می توانم بگویم آنگاه که با توأم چه احساسی دارم..


آنگاه که با توأم احساس پرنده ای را دارم که آزاد و رها در آسمان آبی پرواز می کند.


آنگاه که با توأم چون گلی هستم که گلبرگهای زندگی را شکوفا می کند.


آنگاه که با توأم چون امواج دریا هستم که توفنده و سرکش بر ساحل می کوبند.


آنگاه که با توأم رنگین کمانی پس از توفانم که پر غرور، رنگهایش را نشان طبیعت می دهد.


آنگاه که با توأم گویی هر آنچه که زیباست ما را در برگرفته است.


اینها تنها ذره ای ناچیز از احساس والای با تو بودن است.

 

“تو همانی که همیشه به او اندیشیده ام”


“تو برای من مهمترینی در جهان”


“تو همانی که دوستت دارم”

 

شاید واژه عشق را ساخته اند تا احساسی چنین عمیق و هزار سو را بیان کند.


اما باز هم این واژه کافی نیست...


با این همه چون هنوز بهترین است،

 

بگذار بگویــــم و باز بگویـــــــم:


“بیش از عشق برتو عاشقم”


باش با من بهتریــــــنم...

 

باز امشب غزلی کنج دلم زندانی ست، آسمان شب بی حوصله ام طوفانی ست


هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد، های های دل دیوانه من پنهانی ست..


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, | 14:17 | نویسنده : ساغر |

گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پايين مي اندازي؟ گفت :ستاره چشمک ميزند، نميخواهم به خورشيد خيانت کنم..........

به سلامتي همه اونايي که مثل گل آفتابگردان هستند


برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, | 20:13 | نویسنده : ساغر |

 

 

هستن دخترایی که نگران پاک شدن آرایششون نیستن چون آرایش ندارن

و صورتشون بی آرایش زیباست

با روسرشون گنبد امام زاده درست نمیکنن

دخترایی که وقتی یه پسر. پولدار میبینن دلشون نمی لرزه ...چون دلشون دله نه ژله

هستن دخترایی که با دیدن ماشین پسرا کف نمیکنن ....چون اینا دخترن نه دلستر

عشق براشون مقدسه ...اگه بهش دچار بشن همه کار برای عشقشون انجام میدن

سلامتی همشون

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 19:55 | نویسنده : ساغر |

مردها نامردترین موجوداتند !

تا زمانی عشق می ورزند که بدانند زن اسیر آنها نشده 

و هنگامی که قلب زن را تسخیر کردند با تمام مردانگی ناجوانمردی می کنند .

دکتر علی شریعتی


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 19:31 | نویسنده : ساغر |

 

 

داستان خلق زن:

ز هنگامي که خداوند مشغول خلق زن بود، هفت روز مي‌گذشت.

فرشته‌اي ظاهر شد و گفت: چرا اين همه وقت صرف اين يکي مي‌فرماييد؟

خداوند پاسخ داد: دستور کار او را ديده‌اي‌؟

بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد،

بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده کار کند.

دامني داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد.

بوسه‌اي داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوي خراشيده گرفته

تا قلب شکسته، درمان کند.

فرشته گفت : اين همه کار براي يک روز خيلي زياد است. باشد فردا تمامش بفرماييد.

خداوند گفت : چيزي نمانده تا کار خلق اين مخلوقي را که اين همه به من نزديک است، تمام کنم.

از اين پس مي تواند هنگام بيماري، خودش را درمان کند،

يک خانواده را با يک قرص نان سير کند و يک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگيرد.

فرشته نزديک شد و به زن دست زد.

اما اي خداوند، او را خيلي نرم آفريدي.

بله نرم است، اما او را سخت هم آفريده‌ام.

تصورش را هم نمي‌تواني بکني که تا چه حد مي‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد.

فرشته پرسيد :

فکر هم مي‌تواند بکند؟

خداوند پاسخ داد :

نه تنها فکر مي‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد.

آن گاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد.

فرشته پرسيد :

اشک ديگر براي چيست؟

خداوند گفت:

اشک وسيله‌اي است براي ابراز شادي، اندوه، درد، نا‌اميدي، تنهايي،

سوگ و غرورش.

فرشته متاثر شد و گفت: شما فکر همه چيز را کرده‌ايد.

خدا جواب داد:

زن‌ها قدرتي دارند که مردان را متحير مي‌کنند.

همواره بچه‌ها را به دندان مي‌کشند.

سختي‌ها را بهتر تحمل مي‌کنند.

وقتي خوشحالند گريه مي‌کنند.

در مقابل بي‌عدالتي مي‌ايستند.

بدون قيد و شرط دوست مي‌دارند.

کار زن‌ها بيش از بچه به دنيا آوردن است،

زن‌ها چيزهاي زيادي براي گفتن و براي بخشيدن دارند.

خداوند گفت: اين مخلوق عظيم فقط يک عيب دارد!

فرشته پرسيد: چه عيبي؟

خداوند گفت:


قدر خودش را نمي داند....

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 15 آذر 1392برچسب:, | 18:46 | نویسنده : ساغر |

ﻏﻤﮕﯿﻨﻢ...
ﻣﺜﻞ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﺎ ۱ ﻧﻔﺮ ﺩﯾﮕﻪ
ﺩﯾﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﮔﻔﺖ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ : ﺗﻮ قلبتـــــ
ﻣﺜﻞ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ۹ ﻣـﺎﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﯿﺸﻨﻮﻩ ﺑﭽﺶ ﻣﺮﺩﻩ بـه ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣــده
ﻣﺜﻞ ﻋـﺮﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩﺵ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕـﺎﻩ ﺗﺼﺎﺩﻑ کـﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺘــ
ﻣﺜﻞ ﻣـﺎﺩﺭﯼ ﮐـﻪ ﺗﮏ ﭘﺴﺮﺵ ﻫـﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ بـﺮﻧﮕﺸﺘــــ
ﻣﺜﻞ ﺯﻧـﯽ ﮐـﻪ ﻣﯿﻔﻬﻤــﻪ ﻫﯿﭽـﻮﻗﺖ ﻣـﺎﺩﺭ ﻧﻤﯿﺸــﻪ
ﻣﺜـﻞ ﺑﭽــﻪ ﺍﯼ ﮐـﻪ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺷﻠﻮﻍ ﮔﻢ ﻣﯿﺸﻪ
ﻣﺜﻞ ﭘﺪﺭﯼ ﮐﻪ ” ﭘﻮﻝ ” ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﮏ ﺩﺧﺘﺮﺵ عـﺮﻭﺳﮏ ﺑﺨـﺮﻩ
ﻣﺜﻞ ﮐﺴﯽ ﮐـﻪ ﺗﻮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩُ طـﺮﻓﺶ ﻓﻘﻂ ” ﺩﺳﺖ ” ﺩﺍد
ﻣﺜﻞ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﭽﺶ ﺧﺎﻧﻪ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪﺍﻧﻮ ﻫﺪﯾﻪ گـﺮﻓﺖ
ﻣﺜﻞ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺭﺯﺷﺶ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﺕ ﺷﺎﺭﮊ ﺑﻮﺩ وﺍﺳﻪ ﻋﺸﻘﺶ
غمگینم…
همانند دلقکی که روی صحنه چشمش به عشقش افتاد که بامعشوقش به او میخندیدند…
ﻏﻤﮕــﯿﻨـــــــــــــــــــــــﻢ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻝ ﺍﻻﻥ خــــودم….


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, | 13:39 | نویسنده : ساغر |

تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه . . .
تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره…
تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی …
تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی…
تویی که تا میای یه کاری کنی میگی: بیخیال…
تویی که واس خودت آواز میخونی….
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی…
تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی…
تویی که نمیدونی چه ریختی خودتو خالی کن…
به سلامتی تو…


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:, | 23:51 | نویسنده : ساغر |

{بعضیا مثه این دیوارای تازه رنگ شده میمونن فقط هستن ولی نمیشه بهشون تکیه کرد اگرم تکیه کنی سر تا پای خودتو کثیف کردی}

(به بعضیا باید گفت :اینقدر خودتو نگیر ماست میشی)

(عزیزم اونی که برات کف میکنه دلستره نه من!!!)

(تمام غصه هایی را که برایت خوردم !بالا میاورم!!!طعم بیهودگی میداد...)

(یه سری ادما رو نباید بالا برد باید بالا اورد)

(ببین چه قدر عمرم برایش کوتاه بود که به من میگفت:(گلم)

(به بعضا باید گفت:رفتی فقط از کنار برو قاطی ادما نشی)

(اگه مهم بودی زیرت خط میکشیدم نه دورت)

(قانعم .....! او قسمت من نبود....! مال مردم بود.....! قربون دل خودم که مال مردم خور نیس)

(جلوی کوه داد بزنی محبت برمیگردد به خودت :محبت... تو از سنگ هم کم تری)

(جای بعضیا توی کتاب جغرافیا خالیه به عنوان پست ترین نقطه ی دنیا!)

(آدامسو با اون شیک بودنش بعد از نیم ساعت زیر کفشم له میکنم تو که جای خود داری..)

(به بعضیا باید گفت:دم از مردونگی نزن سنگینه سرفت میگیره!!!)

(عزیزم وقتی یکی رو تیک میزنی رو بقیه ضبدر بزن لطفا)

(حسرت چیزی نیست که من بخورم!اون چیزیه که به دلت میزارم)

(زیادی که خودتو دست پایین بگیری میفتی زیر پای کسی که یه روز به اوج رسوندیش.)


برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:, | 22:7 | نویسنده : ساغر |

از یه جایی به بعد . . .

دیگه دوس نداری هیچکس رو به خلوت خودت راه بدی

حتی اگه تنهایی کلافه ات کرده باشه ..

از یه جایی به بعد . . .

وقتی کسی بهت می گه دوست دارم ،

لبخند میزنی و ازش فاصله میگیری ..

از یه جایی به بعد . . .

فقط یه حس داری حس بی تفاوتی

نه از دوست داشتن ها خوشحال میشی

و نه از دوست نداشتن ها ناراحت

از یه جایی به بعد . . .

توی هیجان انگیز ترین لحظه ها هم

فقط نگاه می کنی


برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:, | 20:32 | نویسنده : ساغر |

عشـــღـق یعنی:



بعـــــد از یه دعــــوای مفصـــل،

از روی لــــجبازی،

گوشــــی رو بذاری رو ســـایلنت و بری زیر پـــتو بعــد

هر چـــند دقیقه یه بار یواشــღـکی گوشه ی پتـــو رو بزنی کـــنار

و زل بزنیبه سقـــف تا ببینـــی....

نـــوری از گوشـــی افـــتاده روی سقـــف....یا......نــه....!!!

تـــــوو دلت بگــی ازت عصـــبانیم خــیلی بــدی

امـــــا...

لعنتــــღــی عاشقــღـتم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, | 11:28 | نویسنده : ساغر |

آن گاه     

که دلتنگی می رسد از راه

نمی دانم :  از کیست  تقصیر 

از آن که  می نامندش تقدیر

یا پذیرا شدن  اندیشه

به  ناچار های بود و    هست

آنزمان  که می شکند فریاد 

دل ست که  می رسد به داد

می آید با قلم هفت رنگ در دست

سرخ ، زرد ، کبود

سایه نبود و  سبز  بود

به زندگی رنگ می زند

می دمد در نای عشق

تا نمیرد شادی

شاد آهنگ می زند

نقش تو می بیند  در  حریر ابر  خیال 

می پرد  و مرا می برد

تا پرواز  هزار  سپید گشوده بال 

به دادم می رسد  هر از گاه

که نخواند  کسی  اندوهم از نگاه

آن زمان که  بر ساز  لحظه ها 

زخمه ی پریشانی  می زند   دستم

زمزمه می کند دل  : اندوه چرا !

هنوز او   هست  و من هستم

 


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 1 آذر 1392برچسب:, | 23:46 | نویسنده : ساغر |

❤ دلـمـــ پـرواز مـیـخـواهـد
دلـمـــ بـا تـــو پـریـدنـــ در هـوایـــ بـاز مـیـخـواهـد
دلـمـــ آواز مـیـخـواهـد
دلـمـــ از تـــو سـرودنـــ بـا صـدایـــ سـاز مـیـخـواهـد
دلـمـــ بـیـــ رنـگـــ و بـیـــ روح اسـتـــ
دلـمـــ نـقـاشـیـــ یـکـــ قـلـبـــ پـر احـسـاســـ مـیـخـواهـد ❤


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 1 آذر 1392برچسب:, | 23:9 | نویسنده : ساغر |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.